به همان اندازه که زندگی من در پانزده سالی که از راه اندازی این وبلاگ می گذرد تغییر کرده است، یک چیز ثابت مانده است: من به همان اندازه وسواس زیادی نسبت به وینتیج و و صرفه جویی دارم. چیز دیگری که تغییر نکرده است: من به چیزهایی که متعلق به غریبههای قبل از من بود م،ا و خاطرات میدهم.
،ید املاک ممکن است سرگرمی مورد علاقه من باشد، اما اگر بیش از حد به آن فکر کنم غمگین می شوم. اما این فقط غم نیست – نوستالژی است که به من تعلق ندارد. این به طور کامل از وسایلی که در یک ساعت می بینم ساخته یا کنار هم قرار گرفته است که در خانه ،ی سرگردان هستم و دارایی او را مرتب می کنم. حتی زم، که من در مورد لباس باورن،ی، اثاثیه قدیمی یا عتیقه هیجانزده میشوم، باید به خودم یادآوری کنم که به قیمت جان یک نفر – و غم و اندوه عزیزانش تمام میشود.
بدتر از آن این است که دیگر ،ی برای سوگواری آنها باقی نماند، ،ی که بخواهد آلبوم های خانوادگی یا آثار موروثی را نگه دارد. من برای یک روز دیگر چنین داست، دارم. اما امروز، زنی را جشن می گیریم که رنگارنگ ترین وجودی را که در مدتی دیده ام را پشت سر گذاشت.
پیراهن، کت و شلوار و کلاه قدیمی. برخی از کت و شلوارهای قدیمی من را در زیر ب،ید.
هنگام بازدید از فروش املاک، همیشه به این نکته توجه دارم که در خانه ،ی هستم و وسایل شخصی او را بررسی می کنم. حتی اگر آنها را منتقل کرده باشند – شاید مخصوصاً – باید با ظرافت برخورد شود. هیچ چیز بیشتر از وقتی می بینم که مردم با رها ، بی احتیاطی در حال حفر چیزها هستند، بدون هیچ مراقبتی اشیاء را به اطراف پرت می کنند، یا اظهار نظرهای غیر حساس در مورد خانه شخصی در یک فروش ملکی، مرا آزار نمی دهد. گاهی یکی از اعضای خانواده حضور دارد، گاهی نیست. در هر صورت، بسیار مهم است که به یاد داشته باشید که در خانه شخص دیگری هستید، و این یک موقعیت حساس است. با همه چیز و همه با نهایت احترام رفتار کنید.
در این فروش ملکی خاص (تصویر نیست – این در اتاق مهمان من است)، با تعداد انگشت شماری از اقلام دور شدم. این خانه متعلق به یک هنرمند پرکار بود که نقاشی هایش هر دیواری را پوشانده بود. او لباس می ساخت، عکاسی را تمرین می کرد. او بزرگکننده خودش را داشت و اتاق هنر و خیاطیاش مملو از پارچههای قدیمی، مفاهیم و لوازم هنری بود. دو تا از اقلامی که برداشتم (علاوه بر چند متری پارچه های باورن،ی دهه 60 و 70) همین پیچ و مهره پارچه زرد بود که برای پروژه 100 ساله دیزنی خود استفاده کردم (به زودی خواهید دید!) و این کلاه نارنجی قدیمی. داخل کلاه یک لباس گلهای روانگردان دهه 60 بود که با سالها رنگ پوشیده شده بود. رویه، داخل کلاه نیز دارای چند قلم مو است. من هنرمند نیستم، پس این کار را برای دیگری گذاشتم. اما کلاه با من به خانه آمد.
من فقط می توانم تصور کنم که او برای سال ها هر روز همان کلاه و لباس را به سر می گذارد. من اسمش را نمیدانم و هیچکدام از ع،هایش را ندیدم، اما یک عمر در میان کار و وسایل شخصی او قدم زدم و میتوانستم بگویم که او همان دختری است که میخواهید بشناسید. او لباسهایش را با سنجاق و پر و کلاههای بد بو کرد. او یا به سراسر جهان سفر کرد یا عزیز، داشت که برای او سوغاتی آورده بودند – اما من باید اولی را فرض کنم، زیرا بسیاری از نقاشی های او صحنه هایی از سراسر جهان را نشان می دادند. او یک حمام صورتی با شیر و دستگیره های گل رز حکاکی شده داشت و پرتره هایی از [what I ،umed was] سگش در دیوار گا،ی آویزان است. من او را نمی شناسم، اما امیدوارم زندگی او به اندازه صحنه ای که پشت سر گذاشت رنگارنگ بوده باشد.
من از این پیچ پارچه ای استفاده خوبی کردم و این پروژه را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. کلاه در خانهای جدید وارد زندگی جدیدی میشود، و با آن، پینهای «کودکان فکر کن» و «هیچ، بهتر انجام نمیدهد» او را با تعدادی گل قدیمی از خودم جایگزین میکنم. اما قبل از انجام این کار، می خواستم یاد این غریبه را با چند ع، از کلاه در حالتی که آن را پیدا کردم، گرامی بدارم. احساس می کرد کار درستی است.
،ید این پست
منبع: https://keikolynn.com/2023/02/a-strangers-souvenirs/